آخر او از بیماری تنگینفس رنج میبرد و همیشه باید ماسک بر بینی و دهانش باشد. با وجود این، بعضی وقتها مثل آن بعد از ظهر پنجشنبه بهاری که حتی بوی گردوغبار هم حس میشد، ماسک برای عمو خوشخیال افاقه نمیکرد و او ناچار بود توی خانه بماند تا گردوغبار کمتری استشمام کند.
در آستانه ورود به مجتمع مسکونیمان ناگهان با آقای خوشخیال روبهرو شدم و با کمال تعجب دیدم که ماسک بر بینی و دهان ندارد و ظاهرا خیلی هم بشاش و سرحال است. اول فکر کردم شخص دیگری را با این همسایه نازنین اشتباه گرفتهام اما وقتی در یک قدمی، سر صحبت را باز کرد، دیدم این صدای گرم و دوستداشتنی از آن عمو خوشخیال خودمان است. قبل از آنکه بپرسم که چرا ماسک را برداشته است، گفت: ما آدمهای ناشکری هستیم!
با تعجب نگاهش کردم و ادامه داد: این ریزگرد عربی این همه به ما خدمت میکند، باز هم از دستش شاکی هستیم.
او سپس روزنامهای را از توی کیفش درآورد و به من نشان داد. یکی از مسئولان حفاظت محیطزیست گفته بود که ریزگرد عربی از سکته قلبی جلوگیری میکند!
تازه متوجه شدم که همسایه ما، به اعتبار همین نوشته، ماسکش را برداشته و با خیال راحت، ریزگردهای عربی را به داخل ریهاش میفرستد!
آقای خوشخیال که آن خبر و نوشته او را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود، مثل متکلموحده، یکریز حرف میزد:
- آقاجان! هر چی باشه این گرد و خاک از جنس خاک بیابونه، آن هم بیابونهایی که دائم زیر شعاع خورشید هستند و خاک و غبارشون میکروب ندارد...!
میخواستم بگویم، آقای خوشخیال، هر چه باشند، ذرات معلق محسوب میشوند و بودنشان در هوا برای سلامتی ما مضر است اما متوجه شدم که آقای خوشخیال، از کنار من رفته است و در جمع چند نفر از همسایههایمان در وصف ریزگرد عربی و اینکه چقدر برای جلوگیری از سکته قلبی دخیل است، داد سخن میدهد. دیرم شده بود، رفتم سوار اتوبوس شدم اما توی راه همه حواسم پیش آقای خوشخیال و آن مقام محیطزیست بود که چطور گردوغبار، مانع سکته قلبی میشود؟!
شهروند حیرتزده!